• امروز : جمعه - ۳۱ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : 11 - شوال - 1445
  • برابر با : Friday - 19 April - 2024
8

کار و جهاد اقتصادی از دیدگاه شهید مطهری

  • کد خبر : 18
  • 13 اردیبهشت 1390 - 21:44

شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام درباره اهمیت کار و جهاد اقتصادی در نگاه اسلام و پیشوایان دین می نویسد: «بى‏کارى، در اسلام مردود و مطرود است و کار به عنوان یک امر مقدّس شناخته شده است. در زبان دین، وقتى مى‏خواهند تقدس چیزى را بیان کنند، به این‏صورت بیان مى‏کنند که […]

شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام درباره اهمیت کار و جهاد اقتصادی در نگاه اسلام و پیشوایان دین می نویسد:
«بى‏کارى، در اسلام مردود و مطرود است و کار به عنوان یک امر مقدّس شناخته شده است. در زبان دین، وقتى مى‏خواهند تقدس چیزى را بیان کنند، به این‏صورت بیان مى‏کنند که …

 

شهید مطهری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام درباره اهمیت کار و جهاد اقتصادی در نگاه اسلام و پیشوایان دین می نویسد:
«بى‏کارى، در اسلام مردود و مطرود است و کار به عنوان یک امر مقدّس شناخته شده است. در زبان دین، وقتى مى‏خواهند تقدس چیزى را بیان کنند، به این‏صورت بیان مى‏کنند که خداوند فلان چیز را دوست دارد. مثلاً در حدیث وارد شده است: «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُومِنَ المُحتَرِف؛ خداوند مؤمنى را که داراى یک حرفه است و بدان اشتغال دارد، دوست دارد» یا اینکه گفته‏اند: «اَلکادُّ عَلى عِیالِهِ کَالمُجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ؛ کسى که خود را براى اداره زندگى[اهل و عیالش] به مشقّت مى‏اندازد، مانند کسى است که در راه خدا جهاد مى‏کند.» آن حدیث نبوى معروف نیز فرموده است: «مَلعون مَن اَلقى کَلَّهُ عَلَى النّاسِ»؛ هر کسى که بى‏کار بگردد و سنگینى [اقتصادى] خود را بر دوش مردم بیاندازد، ملعون است و لعنت خدا شامل اوست. این حدیث در وسائل و بعضى کتب دیگر است. حدیث دیگرى در «بحار» و برخى کتب دیگر هست که وقتى در حضور مبارک رسول الله صلى‏الله‏علیه‏و‏آله درباره کسى سخن مى‏گفتند که فلانى چنین و چنان است، حضرت مى‏پرسید: کارش چیست؟ اگر مى‏گفتند کار ندارد، مى‏فرمود: «سَقَطَ مِن عَینى؛ یعنى در چشم من دیگر ارزشى ندارد». در این زمینه متون زیادى داریم. در همین کتاب کوچک «داستان راستان» از حکایات و داستان‏هاى کوچکى که از پیامبر و امیرالمؤمنین على علیه‏السلام و دیگر ائمه علیهم‏السلام نقل کرده‏ایم، فهمیده مى‏شود که چقدر کار کردن و کار داشتن از نظر پیشوایان اسلام مقدّس است. درست برعکس آن چیزى است که در میان برخى متصوّفه و زاهد مآبان و احیانا در فکر خود ما رسوخ داشته است که کار را فقط در صورت بیچارگى و ناچارى درست مى‏دانیم. یعنى هر کسى که کارى دارد، مى‏گوییم این بیچاره محتاج است و مجبور است که کار کند. فى حدّ ذاته، آن چیزى که آن را توفیق و مقدس مى‏شمارند، بى‏کارى است که خوشا به حال کسانى که نیاز ندارند کارى داشته باشند. حال کسى که بیچاره است، دیگر چه کار مى‏توان کرد؟!

در صورتى که اصلاً مسئله نیاز و بى‏نیازى مطرح نیست. اولاً کار یک وظیفه است. حدیث «مَلعُون مَن اَلقى کَلَّهُ عَلَى النّاسِ» ناظر به این جهت است، ولى ما اکنون درباره کار از این نظر بحث نمى‏کنیم که کار یک وظیفه اجتماعى است و اجتماع حقّى برگردن انسان دارد و یک فرد هرچه مصرف مى‏کند، محصول کار دیگران است. اگر نظریه مارکسیست‏ها را بپذیریم، اساسا ثروت و ارزش و هر چیزى که ارزش دارد، تمام ارزشش به کارى بستگى دارد که در راه ایجاد آن انجام گرفته است. یعنى کالا و کالا بودن کالا در واقع تجسّم کارى است که روى آن انجام شده است. حال اگر این نظریه صد در صد درست نباشد،۱ باز هر چیزى که انسان مصرف مى‏کند، دست کم مقدارى از ارزش آن در برابر کارى است که روى آن انجام گرفته است. لباسى که مى‏پوشیم، غذایى که مى‏خوریم، کفشى که به پا مى‏کنیم، مسکنى که در آن زندگى مى‏کنیم، هرچه را که نظر کنیم، مى‏بینیم در نتیجه کار دیگران غرق هستیم. کتابى که جلومان گذاشته و مطالعه مى‏کنیم، محصول کار دیگران است؛ آنکه تألیف کرده؛ آنکه کاغذ ساخته؛ آنکه چاپ کرده؛ آنکه جلد نموده و غیره. انسان در اجتماعى که زندگى مى‏کند، در محصول کار دیگران غرق است و به هر بهانه‏اى بخواهد، از زیر بار کار شانه خالى کند، همان فرموده پیامبر است که سنگینى او روى دوش دیگران هست بدون اینکه کوچک‏ترین سنگینى از دیگران به دوش گرفته باشد.»

* کار وجهاد اقتصادی عامل هویت بخشی و تشخص
————————————————————
یکى از فواید کار، مسئله حفظ شخصیت و حیثّیت و استقلال است که تعبیرهاى مختلفى دارد، مثلاً آبرو. انسان آن‏گاه که شخصیّتش ضربه بخورد، آبرویش برود و تحقیر بشود، ناراحت مى‏شود. انسان در اثر کار ـ و مخصوصا اگر مقرون به ابتکار باشد ـ به حکم اینکه نیازش را از دیگران برطرف کرده است، در مقابل دیگران، احساس شخصیّت مى‏کند؛ یعنى دیگر احساس حقارت نمى‏کند.

دو رباعى منسوب به امیرالمؤمنین [على] علیه‏السلام در دیوان منسوب به ایشان [است]، در یکى مى‏فرماید: «براى من سنگ کشى از قلّه‏هاى کوه ـ یعنى چنین کار سختى ـ گواراتر و آسان‏تر است از اینکه منّت دیگران را به دوش بکشم».

به من مى‏گویند: در کار و کسب ننگ است؟ و من مى‏گویم: ننگ این است (مى‏دانیم على علیه‏السلام همین کارهایى را که ما اسمش را عملگى مى‏گذاریم، انجام مى‏داد. مثل حفر چاه و قنات، کشت درخت، آباد کردن باغ‏ها و احیانا کار به شرط مزد گرفتن، هرچند براى غیر مسلمان. گاهى على علیه‏السلام در باغ‏هاى مدینه مى‏رفت و براى بنى‏قریظه و بنى‏النّضیر که یهودیان مدینه بودند، کار مى‏کرد و مزد مى‏گرفت و با آن پول، زندگى مى‏کرد. قهرا چنین انسانى مورد تهاجم قرار مى‏گیرد که تو [عار نمى‏کنى] از چنین کارها؟!
) که انسان نداشته باشد و از دیگران بخواهد.

در رباعى دیگر مى‏فرماید: اگر مى‏خواهى آزاد زندگى کنى، مثل برده زحمت بکش و آرزویت را از مال هرکسى که باشد، بِبُر. نگو این‏کار مرا پست مى‏کند؛ زیرا از مردم خواستن، از هر چیزى بیشتر ذلّت مى‏آورد.

وقتى که از دیگران بى‏نیاز باشى، هر کارى داشته باشى، از همه مردم بلند قدرتر هستى.

۱ . استاد شهید در نوشته‏هاى اقتصادى خود ثابت کرده که این نظریه مردود است و کار فقط یکى از منشأهاى ارزشى به شمار مى‏رود.

* کار وجهاد اقتصادی عامل رشد استعدادهاى انسان
———————————————————
کار علاوه بر اینکه مانع انفجار عملى مى‏شود، مانع افکار و وساوس و خیالات‏شیطانى مى‏گردد. پس در مورد کار مى‏گویند که هر کسى باید کارى را انتخاب کند که در آن استعداد دارد تا آن کار، علاقه او را به خود جذب کند. اگر کار، مطابق استعداد و مورد علاقه نباشد و انسان آن را فقط به خاطر درآمد و مزد بخواهد انجام دهد، این اثر تربیتى را ندارد و شاید فاسد کننده روح هم باشد. انسان وقتى کارى را انتخاب مى‏کند، باید استعدادیابى هم شده باشد. هیچ کس نیست که فاقد همه استعدادها باشد، ولى انسان خودش نمى‏داند که استعداد چه کارى را دارد. چون نمى‏داند، دنبال کارى مى‏رود که استعداد آن را ندارد و همیشه ناراحت است. مثلاً وضع دانشجویان ما با این کنکورهاى سراسرى وضع بسیار ناهنجارى است. دانشجو مى‏خواهد به شکلى که هست، این دو سال سربازى را نرود و عجله هم دارد به هر شکلى که هست در دانشگاه راه پیدا کند. وقتى آن ورقه‏ها و پرسش‏نامه‏ها را پر مى‏کند، چند جا که دیپلمش به او اجازه مى‏دهد، نام نویسى مى‏کند. هرجا را که در آمدش بیشتر است، انتخاب مى‏کند و چه بسا جایى را انتخاب مى‏کند که اصلاً ذوق آن را ندارند؛ یعنى سرنوشت خود را تا آخر عمر به دست یک تصادف مى‏دهد. این آدم تا آخر عمر خوشبخت نخواهد شد. چه بسا این فرد ذوق ادبى اصلاً ندارد، ولى با وجود دیپلم ریاضى احتیاطا در ادبیات یا الهیّات [هم اسم] مى‏نویسد. بعد آنجاها قبول نمى‏شود و مى‏آید اینجا؛ جایى که نه استعدادش را دارد و نه ذوقش را و تا آخر عمر کارى دارد که آن کار، روح و ذوقش را جذب نمى‏کند.

[بیشتر] کارهاى ادارى هم این[گونه] است. البتّه ممکن است به بعضى کارها شوق داشته باشند، ولى در اکثر موارد، خود کار ادارى ابتکار ندارد و فقط تکرار است و شخص اجبارا براى اینکه گزارش غیبت ندهند و حقوقش کم نشود، با وجود بى‏میلى شدید، آن چند ساعت را پشت میز مى‏نشیند. این مسئله هم صدمه‏اى به فکر و روح انسان مى‏زند. انسان باید کارى را انتخاب کند که آن کار عشق و علاقه او را جذب کند و از کارى که علاقه ندارد، باید صرف نظر کند هرچند درآمدش زیاد باشد.

منبع: (کیوان عزتی) – وبلاگ یک استکان چای داغ

لینک کوتاه : https://avayebushehr.ir/?p=18

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در آوای بوشهر منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.