به گزارش خبرنگار آوای جم به نقل از سایت «چگاسه» : در زمانهای که همه به دنبال تحصیل در دانشگاههای معتبر هستند و مدارک تحصیلی دانشگاههای خوشنام برای هرکس اعتباری کسب میکند نشستن پای سخن کسی که مدرک تحصیلیاش را از دانشگاههای دیروزی گرفته و خود بر صفحه قلب خیلیها مهر و امضای دانشآموختگی زده و آنان را فارغالتحصیل مکتبخانههای عاشقی کرده حلاوت خاصی دارد.
پیرمرد خیلی صمیمی است. با همان حوصلهای لازمهی کار هر معلمی است با ما سخن میگوید و هنوز هم اگر کمی دقیق شوی میتوانی خصوصیتهای معلمی را در او ببینی. از زندگی سختش میگوید، از معلمها و شاگردهایش، از شیرینیها و سختیهای کارش، از شاگردانی که امروز مایه افتخارند و شاگردانی که امروز در میان ما نیستند.
حاج غلامحسین مصلحی متولد ۱۳۰۵ است. زادهی سیراف. مادرش جمی بوده و چهارساله بوده که به جم آمده. یک سال پیش از آنکه راهی جم شود پدرش را از دست داده و در ۱۵ سالگی هم از نعمت مادر محروم شده. امروز در اکثر برنامههای مذهبی که در جم برگزار میشود حاضر است و چهرهای آشنا برای نسل دیروز و امروز است.
*معمولاً وقتی میخواهند با یک استاد دانشگاه یا چهره علمی مصاحبه کنند ابتدا از او میخواهند سوابق علمی و تحصیلیاش را بیان کند:
” در سن ۸ سالگی در مکتب خانه و نزد اساتیدی همچون حاج محمد زاهدی، ملاعلی مدیری و ملا حمزهی کشاورز شروع به تحصیل کردم که این دوران یکسال و نیم طول کشید. علاوه بر قرآن، کتبی نظیر دیوان حافظ، کلیات سعدی، ارشاد العوام، جودی، ناسخ التواریخ و کتابهای مختلف دیگر را مطالعه نمودم.
در سال ۱۳۱۴ که برای اولین بار مدرسه وارد جم شد، در کلاس های اکابری شبانه (بزرگسالان) شرکت نمودم که با مخالفت مدیر مدرسه مواجه شدم چرا که مدیر اعتقاد داشت سن بنده برای بزرگسالان مناسب نیست و باید در کلاس های روزانه شرکت کنم.
فردا یک امتحان جهت ورود به کلاس اول ابتدایی از من گرفتند و گفتند که شما برای کلاس دوم ابتدایی تواناتر هستید و مستعدید. لذا بنده در کلاس دوم ثبت نام شدم . دو ماه در آنجا تحصیل کردم و به علّت قانون کشف حجاب که توسط حکومت پهلوی اجرا شد و مادرم نمی توانست از خانه خارج شود، مدرسه و تحصیل را رها کردم. محل کلاس های درس در منزل عبدالله کامران بود که تا مقطع ششم ابتدایی دارای دانش آموز بود .
کلاس های درس اصولاً به لحاظ پایهای مختلط برگزار میشد. بطور مثال کلاس های سوم و چهارم ابتدایی در یک کلاس دایر می شد . این روند از ۱۳۱۴ ادامه پیدا کرد تا نزدیک ۱۳۲۰ شمسی که آقای نعمتی شاعر معروف بوشهری برای تدریس به جم تشریف آوردند و در مسجد صاحب الزمان (گچی) و حسینهی شاهنشین کلاسها را برگزار نمودند.”
اینها سوابق تحصیلی حاج غلام است. او برای تدریس هم مکتبخانههایش را در چند روستا و محله برپا کرده. وقتی ۱۵ سال داشت راهی روستای هفتچاه شد تا با حقالتدریسی که اگر یکسال آن را جمع میکرد ۱۵ تومان میشد دو سال درس قرآن بدهد.
مکتبخانه بعدی مصلحی، گندمزار بود که تنها سه شاگرد آقا و خانم داشت. بعد از آن دوباره راهی هفتچاه شد و شش ماه دیگر به تدریس پرداخت و مردم نیز به پاس این شش ماه زحمت و آموزرش قرآن در آن روستا ۴۰ تومان اجرت به “ملا” دادند.
روستای بعدی که مکتبخانهی مصلحی در آن برپا شد روستای بیدخوار بود. یک سال و نیم در آنجا ماند و شاگردانی نزد او قرآن آموختند که امروز تعدادی از آنان در میان نیستند.
اگر مسئولان امروز آموزش و پرورش کشور طرح “روستا مرکزی” را با همهی کش و قوسهایش اجرا میکنند حاج غلام چند ده سال پیش به این فکر افتاده بود!
چون جمعیت روستاها زیاد نبود و عمر مکتبخانهها در هر محله چندان به طول نمیانجامید آموزشگاه قرآنی حاج غلام در روستای دوتوولی تأسیس شد تا از روستاهای گندامزار، شهرخاص، تنگمان و کوهچر شاگردانی به پای درس بنشینند. تا فرزندان این چند روستا قرآن بیاموزند سه سال و نیم طول کشید و بیست نفری به اصطلاح قرآن ختم کردند و در آئینهایی جداگانه و سنتی فراگرفتن قرآن را جشن گرفتند. وقتی مصلحی نام شاگردانش در آن روستا را میبرد میبینیم اکثر آنان یا امروز در میان ما نیستند و یا از کهنسالان به شمار میآیند. یکی از آن شاگردان علی ضیغمی است که اگر به یاد داشته باشید چندماه پیش مصاحبهای با او داشتیم.
تعداد شاگردان حاج غلام هم رو به فزونی بودند و مکتبخانهها نیز در هر محلهای که احساس نیاز میشد و مردمش درخواست میدانند برپا میشد. خواجهاحمدی مقصد بعدی او بود و دو سال در آنجا تدریس کرد.
حاج غلام مصلحی دورباره راهی دوتوولی شد و چندماهی را به همراه همسرش که تازه ازدواج کرده بودند در آنجا ماند. ۲۵ شاگرد هم در طول یک سال و نیم زندگی و تدریس او در روستای آبگرمک قرآن آموختند تا آخرین شاگردان مکتبخانههای مصلحی در روستاهای جم باشند.
مصلحی راهی محله ولایت شد تا بقیه عمرش را در آنجا بگذراند. سال ۵۴ تا ۵۷ که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید آموزشیار پیکار با بیسوادی بود. معلم پیر که هنوز هم خیلی با حوصله است و کهولت سن هنوز صفات معلمیاش را از یادش نبرده تا اوایل سال ۷۴ کلاسهای قرآنش دایر بود. بیش از ۵۰۰ نفر در مکتبخانهی او قرآن آموختند یا در مدرسه باسواد شدند. بیشتر کلاسها در تابستان دایر میشد و این فعالیتها در سالهای آخر تحت نظر کانون فرهنگی و تربیتی شهید مطهری انجام میشد.
از میان نام شاگردانی که از سال ۵۴ تا ۷۴ به حضور حاج غلام رسیدند نامهای جالبی به چشم میخورند. بعضیها راهی دانشگاه شدند و بعدها سمتهای دولتی همچون بخشداری گرفتند یا امروز دکتر و مهندس خطاب میشوند. بعضیها به حوزههای علمیه رفتند و یا بر کرسی قضاوت نشستند و یا خطیب نماز جمعه شدند. بعضی از آنان امروز فعالان اقتصادی هستند و بعضیها هم خود معلم و استاد شدهاند.
*در ادامه همکلامیمان با مصلحی خطاب به ایشان میگویم قطعاً تدریس قرآن برای شما شیرینیهای فراوانی داشته اما اگر بخواهیم تلخترین خاطرهتان از کلاسها و شاگردهایتان را برایمان تعریف کنید چه میگویید؟
” سخت ترین لحظات عمرم را زمانی گذراندم که در سالهای اخیر دو تن از شاگردان عزیزم آقایان سالار سعادتطلب و شیخ حسین خاتمی را از دست دادم .
دقیقاً عصر روزی که مرحوم سعادتطلب دارِفانی را وداع گفت به نوشت افزاری ما آمدند. از ایشان گلهمند شدم که چرا دیر زمانی است که از ما سراغی نمی گیرید و ایشان هم با افتادگی و فروتنی خاصی که داشت از ما پوزش و حلالیت طلبیدند. من با اصرار گفتم که اگر می خواهی جبران کنی باید امروز نهار به منزل بیایی و آن مرحوم عذرخواهی کردند و گفتند که سرشان شلوغ است و اگر زنده بودم یک زمانی دیگر حتماً به دیدار خانواده خواهم آمد. تا آنکه تقریباً عصر همان روز به بنده خبر دادند که آن عزیز در یک سانحه با این عالم وداع کرده است و بر من چقدر گران آمد. انگار که پاره ای از وجودم مرا رها.
شخصیت دیگری که فقدانش بارِ سنگینی بود آقای خاتمی بودند که حتی در یکی از سفرهای زیارتی خارج از کشور همراه ما بودند و با هم انس خاصی داشتیم. پس از آنکه ایشان به شهادت رسیدند حالات روحی دشواری را سپری کردم چرا که به تمام معنا دارای یک صدق و صفای خاصی بودند.
* اگر از شما بخواهیم از جم قدیم و مردمش سخن بگویید بیشتر بر چه چیزهایی تأکید میکنید؟
“محبتها، صمیمتها، مهربانیها و رفت و آمدها بسیار بود . همهی همسایهها از حال همدیگر خبر داشتند ولی الان نسبت به گذشته این رسومات کم رنگ شده است.
مطلب دیگری که باید بگویم، باورها و اعتقادات عمیق مذهبی و اخلاقی بود. یادم می آید حدود ۴۰ سال قبل، به اتفاق حجج اسلام حاج شیخ غلامحسین عندلیب و محمد حسین خطیب راهی مسجد قدیمی روستای بهرباغ میشدیم تا نماز جماعت را به امامت مرحوم حاج شیخ محمد شفیع محسنی جمی بخوانیم و گاهی هنگام اذان به سمت مسجد میدویدیم تا به نماز برسیم.
به عنوان کسی که سالها در جامعه با مردم در ارتباط بوده و تجارب فراوانی در زمینههای مختلف دارد اگر بخواهید برای خوانندگان این مصاحبه پیامی داشته باشید چه میگویید؟
ده پیشنهاد و توصیه به مردم عزیز دارم:
اول پیام من به جوانان امروز نماز اول وقت است.
دوم، محبت و معرفت نسبت به اهل بیت .
سوم، انصاف در رفتار و برخوردها .
چهارم، امر به خوبیها و زیباییها
پنجم، احسان نسبت به پدر و مادر
ششم، خواندن و معرفت و همچنین عمل به قرآن
هفتم، احترام به بزرگان
هشتم، محبت به کوچکترها
نهم، نیکی به همسایگان و رفت و آمد بیشتر با آنها
دهم ، صلهی ارحام و محبت و صمیمیت با خویشان
این مصاحبهی ما با برخی از مصاحبههایی که با پیشکسوتان اجتماعی، فرهنگی جم داشتیم تفاوتهایی داشت. یکی از تفاوتها هم این بود که انتظار این همه حوصله برای پاسخ به سؤالها و محبت از سوی ایشان را نداشتیم. ما را در پایان گفتگو در آغوش گرفتند و با تشویق نسبت به کاری که در پیش گرفتهایم از آنچه ایشان تلاش ما در مسائل فرهنگی مینامیدند تقدیر کردند.
اما قبل از خداحافظی، سخن آخر را از حاج غلام مصلحی خواستیم. نفسی عمیق و کمی مکث و بعد هم آغاز پایان کلام:
“بنده این مطلبی را که اینجا میگویم در وصیت نامهی خود نیز نوشتهام و آن نکته این است که از تمامی شاگردان عزیزم که در دوران تحصیل، ناخواسته متحمل تنبیهاتی شدهاند حلالیت میطلبم و اگر خدایی ناخواسته موجب رنجش آنان شده ام از همگی آنان پوزش میطلبم و همهی آنان را به خدا می سپارم.
مصاحبه : محمد کارگر