
الهام بهروزی
«دی زنگرو» به نویسندگی شیما جوادپور و کارگردانی سهیل عرب تازهترین کار گروه نمایشی گلیناست که در شبهای ابتدایی اسفندماه در بوشهر به روی صحنه میرود. این نمایش،خردهروایتهایی از جامعه سنتی بوشهر است که در باور آنها به شکل عجیبی رسوخ کرده است. سهیل عرب در این اثر تلاش کرده تا این باورهای خاکخورده و فراموششده را بازآفرینی کند؛ باورهایی که ریشه در ترس انسان در رویارویی با طبیعت و ناشناختگیهای آن داشته است. آنها برای سرپوش گذاشتن بر این ترس، افسانههایی را ساختند که در نهادشان به مرور به باورهای مستحکمی مبدل شد؛ باورهایی که میل به خرافهگرایی را در آنها تقویت کرد.
عرب با شناخت و پژوهش این باورها و خردهروایتهایی که در فرهنگ عامه منطقه جنوب جریان داشته، تلاش کرده در جهان تازهترین ساختهاش با استفاده از ابزار «روایت» چیستی و فلسفه این افسانهها و باورها را برای مخاطب امروزی تبیین و بازنمایی کند، چراکه به عقیده برایان دی پالمای، «انسانها تا وقتی جهان پیش رویشان در قالب روایت در نیاید، آن را درک نمیکنند.»
دیزنگور بازتابی از خرافهگرایی مردمان دریا در رویارویی با رازهای طبیعت و پدیدههای نامعمول آن است که ظاهرا طرح اولیه آن از نمایشنامه «زورق سرگردان» اسلاومیر مروژک گرفته شده ولی جوادپور با اتکا بر دانش و تجربهای که در نمایشنامهنویسی دارد، متن را کاملا تغییر داده و آن را منطبق بر ادبیات و فرهنگبومی برساخته است. در این نمایش تارا تابناک، سهیل عرب وهادی زنگنه به ایفای نقش پرداختهاند و دیگر عوامل آن عبارتند از: طراح و اجرای نور: شیما جوادپور ، آهنگساز: عیسی قمری، دستیاران صحنه: هانیه تنگارمی، ریحانه بندر ریگی، آیسوداکاکیزاده، طراح گریم: مهدی مکاریان، اجرای گریم: فرنازخوشبخت، طراح لباس: شیما جوادپور و طراح پوستر و بروشور: عیسی قمری.
این نمایش نخستینبار به کارگردانی شیما جوادپور تولید شد که در جشنواره تئاتر استانی بوشهر در بخشهای بازیگری زن و مردموفق به دریافت جوایزی شد. سپس دیزنگرو برای بار دوم با کارگردانی سهیل عرب در دوازدهمین جشنواره تئاتر استانی نگینخلیج فارس به نمایش درآمد که در این دوره نیز موفق به کسبرتبههای برتر بازیگری مرد، طراحی صحنه و کارگردانی شد. حال این نمایش در سومین تجربه اجرا، با رویکردی جدید از اول تاهشتم اسفند جاری هر شب ساعت ۱۹ در پلاتوی صغیری تئاترشهر بوشهر به روی صحنه میرود.
فرصتی دست داد تا در نخستین شب اجرای این نمایش که به زندهیاد مهرداد ابروان، استاد فقید ادبیات نمایشی دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر تقدیم شد، به تماشای آن بنشینیم و در پایان با سهیل عرب درباره «دیزنگرو» و انگیزهاش از ساخت این نمایش گپ و گفتی داشته باشیم که ماحصل آن در ادامه میآید.
دی زنگرو، بازتابی از روایتها و خرده روایتهایی استکه در فرهنگ و باور عامه منطقه جنوب رد پای عمیقیداشته و شما در درصدد برآمدید تا دوباره آن را با روایتیجدید بازاحیا کنید، اینگونه نیست؟
پیش از اینکه وارد بحث اصلی شوم نخست از شما تشکر میکنمکه تنها رسانهای هستید که برای هنر تئاتر جایگاه ویژهای قائلید.خب، در پاسخ به سوال شما باید اشاره کنم که همین طور است دراصل ما در این اثر بازخوانی از آیینها و افسانههای اقلیم جنوبرا به زبان امروزی داشتیم؛ به عبارت بهتر، با نگرش دوباره و نو بهاین افسانهها در بستر داستانی امروزی.
این نمایشنامه روایتگر زندگی زن و مردی است که بچهشان را درساحل گم کردهاند و در جستوجوی گمشدهشان قایقی کرایهمیکنند تا با آن دریا را بگردند، در مسیر قایقران با روایتافسانههای بومی آنها را به این فکر میاندازد که ماه بچهشان راخورده است و در پی چارهاندیشی زن و مرد به این نتیجه میرسندکه باید قایق را بشکنند نردبانی با چوبهای قایق بسازند تا با آنبه ماه برسند و بچهشان را نجات دهند…
«دی زنگرو » باوری بوده که در گذشته و در فرهنگ و ادبیاتعامیانه جنوب، خاصه بوشهر وجود داشته است. در گذشته مردمبوشهر بر این باور بودند که دی زنگرو موجودی خیالی شبیهخرچنگ بوده که در شبهای ماهگرفتگی گلوی ماه را میگرفته تاماه را خفه کند.آنها دلیل ماه گرفتگی را خورده شدن ما از سوی این موجود میدانستند.
برخی باور داشتند که این موجودات از فلزات میترسند، بدین دلیلهنگام ماه گرفتگی با سینی و قاشق و هر فلز دیگری به کنار دریامیرفتند و بر فلزات میکوبیدند و همزمان با یکدیگر اشعاری هممیخواندند، آن قدر به این کار ادامه میدادند تا دی زنگرو ماه رارها کند.
روایت شما از دیزنگرو از این نظر نو جلوه میکند کهبخشهای زیادی از باورها و افسانههای دریایی مردمانجنوب را با افسانه دیزنگرو در آمیختهاید و به نمایشگذاشتید؛ اما این روایت سیری شتابان دارد! میشددستکم در جاهایی که پای موجودات افسانهای دریانظیر بوسلمه، منمن داسها، پری دریایی و… به میانمیآید، با درنگ بیشتری روایت پیش برود، البته شاید اینشتاب هم به این دلیل بوده که نخواستید دیزنگرو درسایه دیگر افسانهها قرار گیرد؟
بله؛ این نمایش ساختاری اپیزودیک دارد، به این شکل کهخوردهروایتهایی مشخص حول رویداد اصلی شکل میگیرند .دیزنگرو، منمنداس، بوسلمه، پریزدگی، دعای باران و بارانخواهیهمه و همه در خدمت روایت اصلی تعریف میشوند و نمود خارجیمیابند.
درباره سیر شتابان داشتن این روایتها دقیقا همینطور است؛نویسنده با این تفکر که انسان امروز در مقام مخاطب یک اثرنمایشی دیگر نمیتواند ساعتها در سالن بنشییند تا پیام اصلینمایش را دریافت کند. این رویکرد را من هم به عنوان کارگردانداشتم و همین موضوع یکی از دلایل مهم انتخاب این متن شد،قطعا مخاطب عموم، انسان متعلق به عصر سرعت و درگیرمناسبات زندگی امروز و البته آگاه به مسائل زندگی اجتماعیاست و تنها نیازمند تلنگری یا جرقهای برای یادآوری سنتها،ریشهها و اندیشهورزی است. بنابراین به اعتقاد من، شکل ورویکرد اجراهای معاصر تئاتر هم بایستی همپای سرعتپذیری وتغییر مناسبات اجتماعی تغییر کند و چه بسا انداختن گرهای وگشودن آن در مدت زمان تقریبی ۴۰ دقیقه همراهی بیشتر مخاطبامروز تئاتر را به دنبال خواهد داشت.
روی هم رفته اصرار شما برای بهکار بردن اینخردهروایتهای در دیزنگرو، زیر سوال بردن جهل وخرافه بود که به شدت در جوامع سنتی نمود و حضورداشته، شما تلویحا اشاره کردید که سرانجام رفتن در پیجهل نابودی است؛ درست است؟! همانطور که اشارهکردید خرافهها میتواند ویرانگر انسانها و جوامع انسانی باشند!
شاید بهتر باشد موضوع جهل و خرافه را از هم جدا بدانیم. چهبسا جهل و دوری از خرد و اندیشهورزی در جوامع امروزیهمچنان خریدارانی دارد! چه بسیار مردمی که با تصمیمیاشتباه، زندگی خود و اطرافیانشان را به نابودی میکشانند!
از دید خودتان آیا در شناساندن فلسفه و چیستی افسانهدیزنگرو به مخاطب آن هم مخاطب امروزی که کمترینارتباط را با خردهروایتهای فرهنگ عامه دارد، موفق شدید؟
نباید فراموش کرد که خوردهروایتهای دی زنگرو که نامش برآمدهاز موتیف و درونمایه آن است، حول داستانی دراماتیک و منسجمشکل گرفته و مضمون اصلی داستان به قهقرا رفتن در پی پیرویاز جهل است؛ چراکه در داستان اصلی زن و مرد بدون اطمینانکامل داشتن به اینکه ماه بچهشان را خورده، در پی تصمیمیعجولانه و بیخردانه خود را در مسیر نیستی و نابودی قرار میدهند…
این داستان شاید به نوعی تمثیلی از زندگی افرادی در جامعهاست که بر بیخردی خود اصرار دارند و حاضر به اندیشیدن ودیدن زوایای دیگر رویدادهای پیرامونی خود نیستند و این گونهزندگی خود و اطرافیانشان را به تباهی میکشانند. فلسفه افسانهدی زنگرو هم همین است که به نوعی به تاریکی ماه کاملمیانجامد و نور را به تاریکی میکشاند!
از آنجایی که همزمان با کارگردانی اثر در این نمایش در نقشقایقران بازی دارم، این دریافت انرژی را از مخاطب دارم که بانمایش همراه میشوند و همچنین این دریافت را دارم که مخاطبامروز بسیار آگاه است. بنابراین اگر اثری هنری به او ارائه شودکه صادقانه درصدد انتشار پیامی انسانی باشد، قطعا مخاطبآگاه امروز دریافت خواهد کرد و با اثر همسو خواهد شد.
برای امروزیها بیشک بسیاری از افسانهها، غیرواقعیو باورناپذیر بوده اما مردمان قدیم بسیار بدانها باور داشتند تا جایی که برخی ناخدایان قدیم دچار توهماتیچون ازدواج با پریها میشدند! به هر روی بازنمایی اینافسانهها و باورها یکی از کارکردهای هنر نمایش استکه شما همواره بدان توجه دارید؛ از دید شما بازآفرینیاین افسانهها تا چه میزان میتواند در زنده ماندن فرهنگبومی و عامه منطقه نقش داشته باشد؟
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. قطعا هنرهای نمایشی یکی ازشاخههای هنر است که قابلیت احیا و زنده نگهداشتن بسیاری ازسنتهای رو به فراموشی را دارد. این خلاقیت هنرمند و خالق اثراست که تا چه اندازه بتواند یک داستان مربوط به ادبیات عامیانهیا یک آیین رو به فراموشی را طوری باز آفرینی کند که نه بهتمامیت آن فرهنگ و باور یا آیین لطمه وارد شود و نه از حوصلهمخاطب امروز خارج باشد. گروه نمایشی گلینا همواره در تلاشبوده تا با بازآفربنی آیینها و داستانهای کهن و… در قالبنمایش، نقشی اثرگذاری در حفظ و انتقال فرهنگ به نسل امروز وآینده داشته باشد.
در دیزنگرو، قایقی سرگردان با قایقرانی همهچیز دان(دانای کل) و زن و شوهری پریشان که مغلوب گفتههایراوی میشوند به تصویر کشیدید، در واقع شما با اینکار نشان دادید که ترکیب پریشانی با خرافه نتیجهای جزمرگ به همراه ندارد، چرا در افسانههای ما به جای تعقلبیشتر جهل حاکم بوده؟
این نوع نگرش مختص فرهنگ ما به تنهایی نیست، چون جریانیجهانشمول باشد؛ چراکه در بسیاری از فرهنگهای قدیمی وباستانی، ناپدید شدن ماه، نشانهای از خطر و زمان مصیبت بود ومردم روزگاران کهن برای دفع این مصیبت، دست به اقداماتعجیبی میزدند .
برای نوشتن این اثر، خانم جوادپور بیشتر از کدام منابع تغذیه فکری و شناختی کرد؟
نگارش این اثر همراه با پژوهش و تحقیقات میدانی بوده است؛ چراکه روایتهای این نمایش برآمده از ادبیات عامیانه است واساسا درباره ادبیات عامیانه نسبت به ادبیات مکتوب کمترمستندات و مکتوبات در دسترس است. بنابراین این معضل تلاشنویسنده را برای نگارش متن نمایشی بیشتر میکند .
همچنین توجه به ارجاعات برونمتنی مرتبط از دیگردغدغهمندیهای نگارنده اثر نمایشی بوده است؛ چرا که درقسمتهایی از نمایشنامه برای قصه مرغ دریایی و حمله مرغاندریایی، زن سوره فیل را برگرفته از «قرآن» میخواند و این مهمدر راستای شاخصههای درون متنی، کشمکش شخصیت با خود وطبیعت و رهایی از شرایط موجود و محیطی است که شخصیتهاناتوان از رهایی از آن هستند، همه این موارد با دقت نظر نویسندهشکل گرفته است .
بازی بازیگران تقریبا قابل قبول بود در انتخاب آنها چهمولفههایی رو مدنظر قرار دادید؟
ببینید تولید اثر نمایشی در گروه نمایش گلینا همواره آموزشمحوربوده است. بازیگران پس از گذراندن دورههای آموزشی رویصحنه میروند و این مهم در ارائه یک اثر نمایشی و اجرای یکنمایش بسیار حائز اهمیت است
سخن پایانی؟
از خانم جوادپور که خود از کارگردانهای شاخص و شناختهشده تئاتر جنوب است و در ساخت دیزنگرو همکاری خوبی با من داشتند و همچنین از عوامل اجرایی این نمایش، عبدالرضا شنانپور، مدیر مجتمع فرهنگی هنری ۹ دی و محمدرضا جاویدنژاد مسئول پلاوتوی صغیری بهدلیل همراهیهایشان تشکر و قدردانی میکنم.