• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : 19 - رمضان - 1445
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024
7

عبدالحسین بختیاری آزاد اولین معلم جم،به دیار باقی شتافت

  • کد خبر : 1160
  • 30 فروردین 1391 - 15:23


به گزارش خبرنگار آوای جم: عبدالحسین بختیاری آزاد اولین معلم رسمی شهرستان جم در دهه ۱۳۲۰ امروز در سن ۷۷ سالگی در شهر بوشهر به دیار باقی شتافت.

مراسم تشییع پیکر آن مرحوم پنجشنبه ۳۱ فروردین ۹۱ راس ساعت ۱۶:۳۰ از محل حسینیه فاطمیه واقع در خیابان شهید مطهری محله باغ زهرا بوشهر برگزار میگردد.

دکتر محمد کارگر(رئیس دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان جم) (متخلص به رهرو)در وصف ایشان شعری سروده است که بدین شرح است:


به گزارش خبرنگار آوای جم: عبدالحسین بختیاری آزاد اولین معلم رسمی شهرستان جم در دهه ۱۳۲۰ امروز در سن ۷۷ سالگی در شهر بوشهر به دیار باقی شتافت.

مراسم تشییع پیکر آن مرحوم پنجشنبه ۳۱ فروردین ۹۱ راس ساعت ۱۶:۳۰ از محل حسینیه فاطمیه واقع در خیابان شهید مطهری محله باغ زهرا بوشهر برگزار میگردد.

دکتر محمد کارگر(رئیس دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان جم) (متخلص به رهرو)در وصف ایشان شعری سروده است که بدین شرح است:

الا ای بختیاری مرد دانش                                      که بعد از تو بگیرد روح رانش

چها  کردی به جم در طول دوران                              که وقت رفتنت دل خورده سایش

…………………………………………………………………………

شکوه بودنت در جم چه سان بود؟                              وجودت نامه خوان جام جان بود

تو رفتی و دلم والله  شکسته                                    چنان بودی که مهرت باغ جان بود

خاطره ای از ایشان که  تاکنون منتشر نشده و خودش از آن بعنوان شیرینترین خاطره یاد میکرد از طریق دکتر کارگر در اختیار ما قرار داده شده است که بدین شرح است:

سال دومی که آقای بختیاری آزاد به جم آمده بود ازدواج کرد و خدا به آنها فرزندی عطاء نمود بنام علی در آن زمان همسر آقای بختیاری آزاد مریض می شوند که برای اینکه نوزاد دچار مشکلی نشود دنبال زنی میگردند که نوزاد شیرخوار داشته باشد که مرحومه منوچهری همسر مرحوم علی اکبرخان پریشان که در آن زمان مرحوم ناصر پریشان را شیر می داده است متقبل میگردد که نوزاد وی را شیر بدهد و در واقع مرحوم ناصر پریشان با علی برادر می شدند.مدتی بعد آقای طیبی مسئول ثبت احوال برای صدور شناسنامه به جم مراجعه می کنند و با دیدن این صحنه می گوید که بختیاری آزاد پسرت شیر جمی خورده و تفنگ بدست خواهد شد.از این قضایا میگذرد تا زمان جنگ تحمیلی علی که پسر بسیار شجاعی بوده است در عملیاتهای مختلف حضور می یابد و بالاخره به درجه رفیع شهادت می رسد.وی می گوید زمانی که زیر تابوت پسرم به سمت گلزار شهدا بودم بیاد حرف آقای طیبی افتادم و افتخار میکنم که پسرم با شیر جمی ها اینچنین شجاع بود و همشیر ایشان مرحوم ناصر پریشان نیز از فرماندهان شجاع جنگ بودند.

در این بخش مصاحبه ای که سال ۱۳۸۹ با ایشان انجام شده ودر چگاسه درج شده بود را منعکس می نمائیم.

طبق اسناد و مدارک موجود ، اولین معلم شهرستان جم که به صورت غیر رسمی وارد شهرستان جم شده است ،  آقای نعمتی زاده می باشد که در دهه ۱۳۲۰ به این منطقه تشریف آورده اند و شاهد ما اشعار ایشان را در کتاب پس از سکوت می باشدکه آقای نعمتی زاده در این کتاب از جم به عنوان قریه جم یاد می کند .

اما اولین معلم رسمی جم عبدالحسین بختیاری آزاد است. گفتگوی دکتر محمد کارگر که در ویژه نامه روزی به یاد دیروز سال ۱۳۸۹ نیز به چاپ رسید را با او از نظر می‌گذرانیم

– جناب استاد به عنوان اولین سؤال ، ضمن معرفی خود شمه ای از فعالیتهای تربیتی‌تان را بیان کنید و ضمناً از آن روزهای ماندگار برای مخاطبان عزیز یادی کنید و بفرمائید که اصلاً چه شد که به این شهرستان تشریف آوردید :
بنده عبدالحسین بختیاری آزاد از اهالی شهرستان بوشهر می باشم ، که در سال ۱۳۳۹ جهت تدریس در آموزش و پرورش استخدام شدم . پس از آن از من خواسته شد که در منطقه کنگان انجام وظیفه نمایم . به همین علت ما راهی کنگان شدیم و خدمت آقای احقاق رئیس آموزش و پرورش این ناحیه رسیدیم که ایشان فرمودند چند روستا و دهستان هست که فاقد معلم می باشد از جمله بنک ، تمبک ، اختر و دهستان جم . اما بهتر است که شما راهی جم نشوید و هنگامی که بنده علت را جویا شدم ایشان بیان داشتند که این منطقه بیست سال است که فاقد مدرسه و معلم بوده است و از شهریور ۱۳۲۰ به بعد به علت یک سری اختلافات و مشکلات ، مرکز از فرستادن معلم خودداری کرده است . اما در این سال های طولانی اهالی جم پیگیریهای چشم گیری داشته اند برای آوردن معلم به این سرزمین ، از جمله این تلاش ها نامه نگاریهای آقای اسدالله خان منوچهری و عبدالحسن صداقت بوده است که در مدت این بیست سال ، با مرکز دائماً در ارتباط بوده اند و مسئله را دنبال می کرده اند تا اینکه امسال به این خواسته جواب مثبت داده شده است .
پس از آن بنده از آقای احقاق خواستم که برگه ی مأموریت مرا برای دهستان جم بنویسید . تقریباً ظهر هنگام بود که ما راهی بندر طاهری شدیم و به اتفاق تنی چند از اهالی آن منطقه به راه افتادیم تا اینکه شب به آن روستا رسیدیم البته کاملاً خسته شده بودم ، چرا که راه ماشین رو مناسبی نداشت و ما باید مرتباً راه را هموار می کردیم و سنگ های مسیر را بر می داشتیم .
شب را در مدرسه ی طاهری که واقع در دامنه ی کوه بود به سر بردم و صبح روز بعد به اتفاق چند نفر از ساکنین جم به راه افتادیم ، نهار را در منطقه حرمی خوردیم و تقریباً ساعت ۴ بعدازظهر بود که رسیدیم به حوالی جم که مشرف به دهستان بود و نسیم فرحبخشی هم وزیدن داشت که حاکی از هوای خوب و معتدل جم داشت .
یک راست به روستای بهرحاجی نوشاد رفتیم خدمت آقای حاج عبدالحسین صداقت که در آن مقطع زمانی مسئول پست بودند ، آقای صداقت هم پذیرایی مناسبی از ما به عمل آوردند و سپس فرمودند که ما در اینجا خانه و محل کلاس برای شما فراهم می کنیم در همین جا بمانید و درس را در این مکان دایر کنید و بنده از ایشان تشکر کردم و گفتم که من می خواهم در مرکز باشم . لطفاً به بنده بگوئید که بزرگ و صاحب منصب جم کیست؟ و ایشان فرمودند: اسدالله خان منوچهری . سپس ما به اتفاق آقای صداقت شبانه راهی بید بلند شدیم و به نزد آقای منوچهری رسیدیم که ایشان میهمان داشتند اما وقتی دانستند که معلم هستم ، یک پذیرایی مفصلی صورت دادند و از برادر کوچکترش علی منوچهری خواستند که همان شب شناسنامه های بچه هایی که خواهان تحصیل هستند را جمع کند و ما در همان شب حدود ۱۲ نفر را ثبت نام کردیم .
صبح روز بعد به اتفاق علی منوچهری به ولایت رفتیم و کنار باغ چمرو ، یک ساختمان در اختیار ما قراردادند که دارای یک اتاق بزرگ و یک اتاق کوچک بود که بنده آن اتاق بزرگ را برای کلاس درس انتخاب کردم و اتاق کوچکتر را جهت اسکان خودم برگزیدم .
در عرض سه روز ما تعداد ۸۰ نفر را ثبت نام کردیم و در پایه های اول تا چهارم ابتدایی نام نویسی کردیم که بعداً به علت آنکه تعدادی از آنها دارای سواد مکتبی بودند و آن مراحل را طی کرده بودند از مدرسه عزیمت کردند و تعداد دانش آموزان ما به ۵۹ نفر رسید که البته اکثراً دارای سواد بودند و از لحاظ جسمانی قوی بودند .
هنگامی که تدریس را شروع کردیم به علت آنکه میز و نیمکت نداشتیم ، دانش آموزان حلبی را از خاک پر می کردند تا تکان نخود و بتوانند روی آن بنشینند . در آن مقطع زمانی ما یک مشکل دیگر نیز داشتیم و آن اینکه ،  کلاس درس ما تاریک بود به همین علت یکی از دانش آموزان به نام اکسیر که از اهالی بیدخوار بود :گفت: آقا ما یک گِلی داریم به نام گِل کلاتو که اگر به دیوار کلاس بزنیم کاملاً روشن می شود و ما به اتفاق دانش آموزان این کار را انجام دادیم و کلاس درس کاملاً روشن شد .
پس از مدتی که گذشت ، من دیدم که به تنهایی نمی توانم چهار پایه تحصیلی را اداره کنم به همین خاطر نامه نوشتم به آقای احقاق رئیس آموزش و پرورش کنگان و از ایشان طلب معلم کمکی کردم و این نامه را یکی از اهالی جم به نام علی بقایی نزد ایشان بردند و پس از مدتی آقای شیخ خاتم نصوری ، آقای ده قائدی و آقای فریبرزی به کمک ما شتافتند .
و بنده از سال ۳۹ تا ۴۲ در جم به تدریس پرداختم که هیچ گاه آن دوران را فراموش نمی کنم .
– استاد عزیز ، آیا اسامی شاگردان خود را به یاد دارید :
بله ، اسامی تعدادی از آنها در ذهنم مانده است که عبارتند از : آقایان جم رتبه ها ، منوچهری ها ، رفیعی پورها و آقای علی رفیعی پور ، آقای موسوی ، آقای حسینی و …

 

آوای جم: روحش شاد و یادش گرامیباد

 

{jcomments on}

لینک کوتاه : https://avayebushehr.ir/?p=1160

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱
  1. بهشت جایگاه ابدی اش مردی بزرگ اندیش و با کمالات و مهربان روحش شاد ✨✨??✨✨??✨✨

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در آوای بوشهر منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.