مصطفی ارجمند
انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی به پایان رسید و موسی احمدی برای دومین دوره متوالی و سومین دوره متناوب، به نمایندگی مجلس شورای اسلامی رسید.
موسی احمدی در این دوره با وجود یکپارچگی عمومی برای حذفش از معادلات سیاسی اما باز هم توانست با حدود ۱۹ هزار رای و اختلاف حدود ۸ هزار رای از نادر گنجی و ۱۰ هزار رای از اسماعیل بیدار، به کرسی سبز بهارستان برسد.
در خصوص این انتخابات چند نکته قابل ذکر است:
اول: حذف سکینه الماسی نماینده مجلس دهم را بی گمان باید مهم ترین اتفاق انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در جنوب استان بوشهر دانست.
او که در دوره پیشین نتوانست از سد موسی احمدی عبور کند این بار و براساس تمام تحلیل های کارشناسی و کوچه میدانی، شانس اول پیروزی بود اما با وجود انتظار تا روزهای پایانی تبلیغات، نتوانست نظر مثبت شورای نگهبان را جلب کند.
همین روند برای سید اسدالله علمداری دیگر کاندیدای مطرح انتخابات دوازدهم هم رخ داد. او که در مجلس هفتم با بداقبالی و در دور دوم انتخابات شکست خورد، در انتخابات بعد باز هم کاندیدا شد اما این بار صلاحیتش توسط شورای نگهبان تایید نشد.
هوادارانش تا روز پایانی تبلیغات هم منتظرش بودند و هر بار که خبری خوشایند می رسید، فراخوان اجتماع در پارک تفریحی چگاسه جم را می دادند اما شورای نگهبان، استثنا قائل نشد، همچنان که برای الماسی با وجود بارها استوری «الماسی برگشت» استثنایی وجود نداشت.
حضور الماسی بدون علمداری، احتمالا الماسی را پیروز انتخابات می ساخت و حضور الماسی و علمداری با هم، شاید به شکست هر دو می انجامید. البته در انتخابات و آرای مردم، هیچ چیز قابل پیش بینی نیست.
الماسی تا واپسین روزهای تبلیغات مجلس دوازدهم در تهران ماند و وقتی برگشت، دیگر فرصتی برای کنش گری سیاسی نمانده بود که آن هم با سرزدن به ستادها و اعلام حمایت از همه همراه شد!
دوم: موسی احمدی پیروز انتخابات جنوب بوشهر شد. اختلاف رای ۸ هزار نفری از نفر دوم، هیچ تردیدی در پیروزی قاطع او باقی نگذاشته هر چند که ریزش آرای اش به نسبت دوره قبل، حدود ۵۰ درصد بود.
اما آنچه این پیروزی را تقدیم احمدی کارکشته کرد ازدحام کاندیداها در جم و دیر بود. در حالی که در کنگان، چند کاندیدای نه چندان مطرح با موسی احمدی رقابت می کردند. در دیر و جم، تعداد کاندیداها آنقدری بالا بود که هر کدام ۲ هزار رای را به سود موسی احمدی از گردونه رقابت، خارج کنند.
موسی احمدی برای پیروزی به ۱۷ هزار رای نیاز داشت و ۱۹ هزار رای گرفت. اگر تدبیری میان کاندیداهای متفق القول برای حذف موسی احمدی بود، الان نادر گنجی و موسی احمدی برای دور دوم باید می جنگیدند و بازنده هم از پیش مشخص بود!
سوم: از نقش آرای باطله در پیروزی احمدی نمی توان غافل شد. ۱۳ هزار رای ریخته شده به صندوق ها را آرای باطله تشکیل داد و جایگاه دوم را از آن خود کرد.
اگر کاندیدایی به جز موسی احمدی می توانست بخشی از همین آرای باطله را به رای «ماخوذه صحیح» تغییر دهد و به نام خود ثبت کند آخر داستان، شاید متفاوت می شد؛ اما وزن کاندیداهای موجود و برخی مسائل مبتلابه کشوری، باعث شد آرای باطله عملا به برگ برنده کاندیدای پیروز تبدیل شود.
چهارم: بازنده اصلی انتخابات را باید نادر گنجی دانست؛ از ۴۶ کاندیدای تایید شده در انتخابات، دو کاندیدا بستر رای داشتند؛ موسی احمدی و نادر گنجی…
موسی احمدی که نماینده مستقر بود و سبد رایی همیشگی داشته، نادر گنجی هم به فراخور سمتش به عنوان امام جمعه در جم و عسلویه و زادگاهش در دیّر، بستر رای خوبی دارد. بستر رایی که می توانست نادر گنجی را به بهارستان برساند اما اینطور نشد!
گنجی شاید خودش هم باور نداشت که چقدر به پیروزی نزدیک است و همین موضوع و البته عدم فعالیت تشکیلاتی و منسجم که بتواند گنجی را یگانه شانس پیروزی قلمداد کند، سبب شد نتواند از سد موسی احمدی ای بگذرد که با وجود انتقادات فراوان در بدنه خودی ها، عملا از پیش بازنده نشان می داد.
پنجم: انتخابات به منابع مالی و تشکیلات سازمان یافته و حرفه ای نیاز دارد؛ چه برگزاری اش، چه کاندیداتوری اش!
ورود به انتخابات، نیازمند کار تشکیلاتی، تبلیغات و اطلاع رسانی گسترده، استفاده از مشاوران مجرب در بخش های مختلف است. بدیهی است که دنیای امروز، دنیای روایت هاست؛ هر کس روایت بهتری را نقل کند و به اذهان مردم رسوخ کند می تواند بازی را به نفع خود تمام کند.
مردم کسی را حق مطلق و باطل مطلق تصور نمی کنند بلکه به نسبت نزدیکی کاندیدا به نگاه و منافع فردی و جمعی شان، به او می پیوندند.
اگر قرار بود مردم خود بگردند سره و ناسره تشخیص دهند و به او رای دهند، شاید عیسی عباسی استاد دانشگاه علامه طباطبایی تهران و کارشناس اقتصاد را انتخاب می کردند که هم در بالاترین سطوح علمی بود، هم دکترای اقتصاد داشت، هم متخصص حوزه اقتصاد بود که نیاز این روزهای ایران و مهم تر از آن، قطب انرژی کشور است.
منابع مالی حرف اول و آخر را در انتخابات می زند؛ چه انتخابات ایران چه سایر نقاط جهان؛ اینکه برخی کاندیداها مرتب از جبهه زر و زور و تزویر می گفتند تا شاید بتوانند از این شعارهای نخ نما بهره ببرند در روزگاری تاثیر داشت که مردم همچنان با واژگان «ساده زیستی و مردمی بودن و خاکی بودن» جمله می ساختند و برای چنین شعارهایی سینه چاک می کردند.
ششم: رخدادی که در انتخابات های مختلف بارها شاهد آن بوده ایم چرخش نامدارهای سیاسی است به نفع یک گروه یا فرد؛ سال ۱۳۹۸، مجید حسینی کنگانی اصلاح طلب شناخته شده ی جنوب، در واپسین روزهای منتهی به انتخابات به موسی احمدی اصولگرا پیوست. هر چند در بدنه اصلاح طلبی مطرود و مغضوب شد اما کنش سیاسی اش در سبد رای موسی احمدی و یکپارچگی آرای او در کنگان، تاثیر بسزایی داشت.
کنگانی اما در این دور از انتخابات، به صورت علنی وارد بازی انتخابات و حمایت از موسی احمدی نشد البته احتمالا نه به این دلیل که خواست گذشته اش را جبران کند که اگر چنین بود باید از تنها اصلاح طلب شناخته شده یعنی مسعود تنگستانی حمایت می کرد، بلکه به این دلیل که حمایتش از موسی احمدی این بار با وجود کاندیداهای انقلابی، می توانست سبد رای اصولگرایی احمدی را با ریزش جدی مواجه کند!
در انتخابات جمعه گذشته، داستان چرخش ها، با قدری شگفتی بیشتر رونمایی شد؛ قیصر صالحی نماینده مجلس هفتم، در روزهای منتهی به تبلیغات انتخابات، به اردوگاه حسن زبیری پیوست. در جمع هوادارانش نشست، کلیپ حمایتی تمام قد منتشر کرد اما در اواسط هفته تبلیغات انتخابات، تصاویرش قدم زنان با موسی احمدی منتشر شد، موضوعی که باعث شد حسن زبیری عطای انتخابات را به لقایش ببخشد و انصراف دهد.
دلیل این نوع حمایت ها البته پیچیده نیست؛ بسیاری از فعالان سیاسی در بزنگاه ها، در همان سمتی سنگرشان را می سازند که بدانند شانس پیروزی دارد؛ نه لزوما سیاسیون، که بخشی از مردم هم اینگونه اند؛ رای شان را به کاندیدای پیروز راحت تر می دهند.
اینکه پس از این چرخش های ناگهانی چه اتفاقی برای اعتبار سیاسیون می افتد هم بیشتر از من می دانید!
هفتم: پس از پیروزی موسی احمدی، برخی فضا سازی ها شروع شد که آدم خریده اند و رای ناپاک برده اند و… .
موسی احمدی با رای پاک یا بدون رای پاک، پیروز انتخابات بود؛ این را می شد از تعدد کاندیداهایی که غالبا هم باورشان شده بود پیروزند فهمید؛ کما اینکه در عرصه انتخابات، آنان که بیرون گود هستند معمولا بهتر فضا را درک می کنند و از این حجم باور ساده انگارانه کاندیداها و هواداران متعجب می شوند.
چه کسی می تواند به آرای موسی احمدی خدشه ای وارد کند وقتی کنگان و عسلویه را بی رقیب داشت و دو شهرستان دیّر و جم هم خود کاندیداها، سنگ پای یکدیگر شده بودند. کنگانی که به لحاظ واجدین شرایط، به قدر دو شهرستان محسوب می شود هر چند که میزان مشارکتش، چنگی به دل مسئولان نزد.
اینکه در انتخابات، رای خرید و فروش می شود نه چیز عجیبی است نه برای اولین بار است؛ در همه جا وجود دارد. یکی شام می دهد، یکی وعده شغل می دهد، یکی تراول ۱۰۰ هزار تومانی می دهد اما واقعا در انتخابات دوازدهم جنوب استان بوشهر، این خرید و فروش ها، چند درصد آرا را شامل می شد؟! اصلا در انتخابات، خرید و فروش اصلی با پول انجام نمی شود بلکه معامله با ارز رایج «آدم» است؛ آدم ها را می خرند، فکرشان، سبد رای شان… تازه تخلف هم نیست.
خرید و فروش رای در روز انتخابات، در تغییر معادلاتی که اختلاف نفر اول و دومش، ۸ هزار رای است تاثیری ندارد و قاعدتا اگر چنین تخلفاتی نبود برایش قانون نمی نوشتند و جرم انگاری نمی کردند. شاید به قول یکی از دوستان، این تخلفات هم نمک انتخابات است.
هشتم: موسی احمدی پیروز انتخابات شد؛ با وجود همه تلاش های مخالفان و سایر کاندیداها، بازی را برد. با رد صلاحیت الماسی، پیروزی موسی احمدی چندان غیرقابل پیش بینی نبود. او بازی را نه به خاطر کاریزمایش چون الماسی، که به خاطر هوش سیاسی خود و اطرافیانش برد. اگر هوش سیاسی نداشت شاید نه به نادر گنجی معتدل، که به اسماعیل بیدار انقلابی قافیه را باخته بود؛ همو که توانست در عین گمنامی با ۹ هزار رای سوم شود و شاید بعدها بتواند خود را بیشتر به انتخابات دیکته کند.
موسی احمدی، توانست با وجود انتقادات و فشارهای شدید و تضعیف روحیه ای که پمپاژ می شد از فروپاشیدن سبد آرای اش در حدی که بتواند دوباره به مجلس راه یابد جلوگیری کند؛ کاری که در دوره قبل، الماسی نتوانست انجام دهد چون مشاوران کاربلدش را به مرور از دست داده بود و جوان های خام، جایگزین شده بودند اما موسی احمدی همچنان مغز متفکری چون عباس تبرکی زیرک را کنار خود داشت.
تبرکی همانی است که بامداد اعلام نتایج انتخابات، با معرفی هواداران موسی احمدی به عنوان بلال حبشی، از نماینده پیروز خواست از ظلم کنندگان و تخریب کنندگان نگذرد و آنان را به مجازات قانونی برساند؛ سخنانی که به سرعت فراگیر شد و البته نقدهای فراوان آفرید. شاید تبرکی کیّاس و سیّاس هم از آن گفته پشیمان باشد امروز، اما سخنان تندش، نشان از روزهای سخت و فشارهای شدیدی داشت که تحمل کرده بود و نتوانست این بار با سیاست حرف بزند.
موسی احمدی هم می دانست تبرکی برای او چه نعمتی بوده وقتی پس از سخنان تند و آتشین مشاور ارشدش، او را در بغل گرفت. البته که در پیروزی احمدی، نباید از نقش عبدالله نادری سیاستمدار کهنه کار جنوب غافل شد؛ سیاستمداری که گاهی به شوخی در جمع دوستان، او را کیسینجر جنوب می خوانم!
نهم: تا یادم نرفته از مسعود تنگستانی هم بگویم تنها کسی که در هیات نظارت استان رد و در شورای نگهبان تایید شد اما نه اصلاح طلبی با او همراه شد نه اصولگرایی به دادش رسید.
شاید هم وزن نامش در انتخابات مظلوم ماند؛ اصلاح طلبان که از اول اعلام کردند قصدی برای معرفی کاندیدا نداریم و مسعود تنگستانی هم ماند تا شاید چند پاجوش اصلاح طلبی (تعبیر حداد عادل برای گروه های مختلف اصولگرا که واکنش برانگیز شد) بتوانند برای اش کاری کنند.
عجیب بود که تنگستانی با کارنامه سیاسی، نتوانسته بود شرایط انتخابات و نوع رای دهندگان غالب را تشخیص دهد و چنین مظلومانه هم رقابت را به پایان برد؛ رتبه چهاردهم و کمی پایین تر از پنجه مریم و عسکری و حقیقت!