یزدان شهید زاده
وقتی که شعار بارسلونا ” فراتر از یک باشگاه ” هست ولی بارسا صد برابر معروف تر از کاتالونیا، باید به جایگاه اجتماعی فوتبال احترام گذاشت.
از بارسا تا تیم پارس فرسنگ ها فاصله هست اما وقتی نام فوتبال بر سردر دو جا قرار گرفت زبان فوتبال آنها را بهم نزدیک می کند، البته بارسا و پارس تنها شباهتشان فوتبال نیست آنها شباهت های جغرافیایی و اقتصادی عجیبی با هم دارند، کاتولینای پنج میلیون نفری بخش اعظمی از یارانه و درآمد دولت مرکزی اسپانیا را تامین می کند و بخش بزرگی از درآمد ارزی و ریالی ایران هم از تاسیسات پارس جنوبی در عسلویه تامین می شود.
باشگاه بارسلونا با ۲۵۰ هزار نفرکارمند (دو برابر و نیم ورزشگاه آزادی) در سراسر دنیا اداره می شود اما باشگاه پارس جنوبی پرسنلش از انگشتان یک دست هم تجاوز نمی کند! حتی اگر قائل به قیاس با گزینه های خارجی نباشیم گزینه های داخلی متعددی را در داخل کشور می توانیم بیاوریم که اگر نگاهشان به فوتبال اقتصادی نیست، حداقل به مقوله اجتماعی آن احترام می گذارند (البته منهای سوگلی های پایتخت که کرور کرور به پایشان می ریزند).
کرمان، اصفهان و خوزستان سال هاست با تمام فراز و فرود هایشان، در فوتبال کشور حضور دارند این در صورتی است که گردش مالی همه این چند استان به گردش مالی چند میلیارد دلاری حوزه جنوب استان بوشهر نمی رسد و تنها از میان ۲۰ پتروشیمی بهره برداری شده، یک پتروشیمی تازه افتتاح شده درعسلویه می تواند سالانه ۳۰۰ میلیون دلار ارز آوری داشته باشد.
باشگاه پارس جنوبی فراتر از یک باشگاه می تواند نشان دهنده صلابت صنعت بزرگ گاز و پتروشیمی منطقه وِیژه اقتصادی انرژی پارس باشد تا اگر روزی قدرت اقتصادی اش را در بحبوحه تحریم و مشکلات دیگر از دست داد همچنان قدرت اجتماعی فوتبالی اش آن را بزرگ کند. به قول روژه میلا: “به لطف فوتبال یک کشور کوچک می تواند بزرگی کند” .
آری به لطف فوتبال می توان می توان برای نام پارس جنوبی و استان بوشهر و شهرستان جم احترام خرید، اما در دنیایی که برای بزرگ شدن و بزرگ دیده شدن سناریو می نویسند ما عجیب دوست داریم برگ برنده مان را پاره کنیم و به فوتبال نه به عنوان فرصت که به عنوان تهدیدهای اجتماعی و سیاسی نگاه کنیم.
پارس نه پیشینه داستان فرانکو و کاتالان ها در پس زمینه دارد و نه مقدس بازی هایی که هولیگان های فوتبال یدک می کشند. مردم شهری که درباره دغدغه آب، توسعه حمل و نقلی و تعطیلی فرودگاهشان کمتر از فوتبال صحبت می کنند و در نبود سینما، سالن های تئاتر و شهربازی ها به فوتبال متوسل شده اند را باید محترم و بزرگ شمرد. حق طبیعی آنهاست وقتی منطقه ایی خاموش باشد، نورافکن های ورزشگاه چشم و چراغ شهر شود. برای مردمی که حاضر بوده اند بر زمین های خاکی شهر شیرجه بزنند دل کندن از همین لیگ برتر نصف و نیمه هم سخت است.
فوتبال ساختار دارد، سازمان دهی می خواهد، یازده بازیکن و جنگیدن برای تصاحب یک توپ گرد سکانس پایانی فوتبال است. سقوط پارس اما تنها یک دلیل نداشت، اصلا هیچ حادثه ایی در هیچ جای دنیا یک باره اتفاق نمی افتد!
سقوط پارس دومینویی بود که از بستن شیر نفت بر روی این تیم شروع شد، با دعواهای مدیریتی ادامه پیدا کرد و باشگاه بدون ساختار پارس، هیچ گارد دفاعی نداشت که بتواند مدیر فوتبالی اش را نگه دارد. دلال بازی های آقازاده تهران نشین و مدیرانی که بی میل نبودند گزینه شلوغ و دردسر ساز فوتبال را از میز کاری خود حذف کنند، از پازل های این دمینو بود.
پارس سقوط کرده اما نابود نشده که زانوی غم بغل بگیریم؛ همین فولادی که امروز سهمیه آسیا گرفته در کارنامه اش سقوط به لیگ یک هم دارد، حتی همین تراکتورش. ما به جهنم سفر کرده ایم اما باز خواهیم گشت اگر مسئولان ارشد ما در استان و شهرستان متقاعد شوند که فوتبال فارغ از ورزش یک پدیده نشاط انگیز اجتماعی است.
به قول ماندلا: “فوتبال یکی از متحد کننده ترین فعالیت ها در بین ماست”.