علی دانشمند
در دنیای کیفی ما آدم ها، واقعیت هایی که در ذهن حمل می کنیم متفاوت است و این ذهن های متفاوت باعث برداشت های متفاوت می شود.
دوست داشتم این کتاب را حضوری خدمت تان تقدیم کنم تا از محسناتش با هم به گفتگو بنشینیم اما از آنجایی که جنابعالی قائل به گفتگو نیستید، امیدوارم این چند سطر را مطالعه و اندکی به آن بیندیشید.
این کتاب تئوری انتخاب اثر ویلیام گلاسر نام دارد و بهترین ترجمه آن را دکتر علی صاحبی نوشته است.
ویلیام گلاسر در کتاب تئوری انتخابش می گوید: رفتار ما حسب چهار مولفه شکل می گیرد؛ فعالیت، تفکر، احساس وفیزولوژِی مولفه هایی هستند که رفتار ما را شکل می دهند. او در این نظریه اش اثبات می کند که دلیل عصبانیت، افسردگی، رنج و سختی های ما عوامل بیرونی و دیگران نیستند، این خود ما هستیم که فعل ناراحت شدن، رنجش و عصبانی شدن را بر جان خود میریزیم.
جناب ویلیام گلاسر می گوید: اگر میخواهیم به سمت تئوری انتخاب برویم بهتر است طرز تفکر خود را عوض کنیم و بهتر است بفهمیم که مخفی کردن خودمان و تنبیه دیگران آرامش و امنیت دلخواه ما را تامین نخواهد کرد، پس می توان راه ایمن و کم هزینه تری را پیش گرفت، او در این کتاب طریق رسیدن به این راه را به ما نشان می دهد.
او در این کتاب مدیران را به دو گروه مدیران ریاستی(دستوری) و مدیران هدایتی تقسیم بندی میکند، مدیران دستوری تعیین تکلیف می کنند، اهل مشورت نیستند و اگر کسی آنها را نقد کرد، مقاومت کرده و درصدد تنبیه و تهدید فرد برمیآیند اما مدیران هدایتی کارمندان را درگیر بحثی صادقانه و مستمر درباره کیفیت و هزینههای موفقیت شرکت می کنند، مدیران هدایتگر از هر فرصتی برای ساختن مسیر اصلاحات بهره مند میشوند.
او در این کتاب می گوید که چگونه مدیریت ریاستی و دستوری باعث بی اعتمادی، ترس و افت کیفیت کارکنان و بالا رفتن هزینه ها می شود.
گلاسر علت مخرب بودن مدیریت دستوری و ریاستی را تمرکز این نوع مدیریت بر افراد و به جان هم انداختن آنها می داند و علت موفقیت مدیران هدایتی نیز تمرکز بر ایجاد همکاری ذکر می کند و می گوید مدیران هدایتی بدون تک سِنتی هزینه برای سازمان یک پیام به نیروهایش نشان می دهد که ” ما دلسوز تو هستیم ” و از همین پیام بدون هزینه بازخورد بی نهایت شگرفی را نصیب سازمانش می کند.
امیدوارم که حرف های گلاسر عزیز را دیگر توهین تلقی نکرده و او را نیز مثل سایر مخالفین به بندر سیراف منتقل نکنید!
برداشت من از حرف های جناب گلاسر این است: او میگوید بجای استفاده گرفتن از دست و پاها، قلب ها را به خدمت بگیرید!
روزهای اندکی مانده تا به افتخار بازنشستگی نائل شوید، با بکار گرفتن قلب آدمها راهی را که در پنجاه و نه سال و نیم از رفتنش عاجز بودید را می توانید در نیم مانده به شصت بدست بیاورید، در این روزهای سرد ما به قلبهای گرم تری نیاز داریم.
پوگو خیلی قشنگ میگه: ما به دشمن برخورد کردیم اما دشمن کسی نیست جز خود ما!