با شروع نمایندگی تربیت بدنی، رضا وارد تربیت بدنی شد و مسئولیت سالن و هماهنگی های کلیه امورات تربیت بدنی را بر عهده داشت،رضا آچار فرانسه اداره بود،او هم نیروی اداری بود،هم خدماتی بود، هم مسئول خرید بود و هم کارشناس فوتبال.
هر کس با توپ آشنا بود رضا را می شناخت و حتی شماره موبایلش را نیز داشت،باید همکار رضا می بودی تا بتوانی دلسوزیش برای ورزش را درک کنی،گاهی اوقات اینقدر برای لوازم و وسایل اداره سختگیری می کرد که گمان می بردم اموال شخصی اوست.
در باد و باران زمستانی،گرمای سوزان تابستانی و حتی تعطیلات دل انگیز بهاری،او همیشه در کنار ورزشکاران بود از ۶ صبح تا ۲ شب بدون اغراق.
اما از حدود ۳ سال پیش رضا کم کم داشت مشکلات زندگی را پشت سر می گذاشت، او تازه ماشین خریده بود و خداوند بعد از ۹ سال ازدواجش به او فرزندی عطا نمود و یکسال بعد نیز فرزندی دیگر،حالا رضا داشت طعم زندگی را می چشید.اما ظاهراً خدا هم دوست نداشت رضا را در رفاه و دلبستگی دنیایی ببیند،اوایل مهر ۸۹ کارمند خدوم تربیت بدنی شهرستان جم و داور فوتبال شهرستان“” محمدرضا ابول زاده “” پس از تحمل سختی های بیماری صعب العلاج سرطان چهره در نقاب خاک کشید.امروز پنج شنبه دومین سالگرد او و چهلمین روز درگذشت پدرش است،روحشان شاد ویادشان گرامی باد.