سالهاست که آسمان، کوچ غریبشان را بر شانه هایمان، پرنده میتکاند و آفتاب ، مسیر چشمانشان را با انگشت نشان میدهد و میگرید.سالهاست که رفته اند و بادها، بوی پیراهنشان را بر خاکریزهای بسیار، مویه میکنند. آنان انعکاس روشن خورشید در رودخانه های سرخ حماسه اند.
دلشان، دریا مینوشت و نگاهشان، توفان میسرود. برخاستند؛ آن هنگام که نفسهای سرما، پنجره ها را سیاه کرده بود و شهر، میرفت که در اضطراب ثانیه های تجاوز، کمر خم کند. برخاستند و با قدمهای استوارشان در رگهای وطن، خون زندگی جاری شد.
پلاک بر گردن و چفیه بر شانه، جاده های صلابت را پشت سر گذاشتند و خاک را لبخند کاشتند.پا در رکاب ستاره و باران ، آسمان عشق را تا دورترینها درنوردیدند و اینک ، ما مانده ایم و این خاک مردابی. ما مانده ایم و تکثیر بی وقفه ابرهای خاکستری.
با اشاره به نقاط قوت این مراسم بزرگداشت امید است بتوانیم در همه مراسمات عمومی به افراد بومی منطقه ، جوانانی که پر از احساس و شور و هنر هستند توجه نمائیم . آری همه کسانی که این برنامه زیبا را مدیریت می کردند از همین خطه هنرمند جم بودند و بس !
۱- فضای برگزاری همایش در عین سادگی خیلی هنرمندانه فضای جبهه و جنگ را به تصویر کشیده بودند .
۲- ورودی مصلی و دیدن سربند یا زهرا ، یاعلی ، یاحسین بلا درنگ به یاد سربند بسیجیانی می افتادی که شب عملیات با بستن سربند ائمه با آنها عشقبازی می کردند .
۳- تمثال شهداء با اثاثیه مربوط به شهداء در نگاه اول جای خالی انها را پر کرده بود . فکر میکردم در محضر شهداء هستم .
۴- تصاویر جبهه و جنگ یادآور همه رزمندگان بود که برای دفاع از میهن اسلامی چه عاشقانه جنگیدند .
۵- سنگر ساده و بی ریا به یاد شهیدانی که در سنگرها عبادت می کردند با خدا مناجات میکردند و اکنون از منظر سنگر با شهدا ء سخن گفتیم .
۵- صندلی های خالی شهداء همانا که افتخار این مملکت و این شهر و این محله بودند .
۶- در جایی دیگر پدر ، مادر ، خواهر و فرزندان شهیدی که چقدر امشب دلشان برای شهداء تنگ شده بود .
۷- در نهایت بچه های امروز همت بلندی کردند تا رو سفید بمانیم .
شهداء رفته اند و بارانها را با خود برده اند و فصلهایمان ، بی جوانه و آفتاب مانده اند.کوچه های شهر را که ورق میزنم ، نامشان را بر پیشانی افتخار این سرزمین، درخشان می یابم تقویم ها جفا کرده اند، اگر تنها به چند روز برای شهیدان بسنده کنند. قلم های منظوم اگر کم بگذارند ، در حق خون ، کوتاهی کرده اند.
پوتینها فقط اندکی از رشادت بچه ها را پیش بردند.معبرها فقط مقداری باریک ، برای شناخت آنان گام برداشتند. کوله های همت آنان ، واکنش سبزی بود در برابر خزان زدگی و هجوم اتفاقِ پاییز. آنجا که آنان رفته بودند، چشمهای ما، حرفی برای گفتن نداشت.همه حرفها را با لبخند و گریه ها میزدند.خاکریزها، گواه خوبی هستند بر اشکهای چکیده از دعای کمیلشان.
شبهای جمعه بعد از آنها، تاولی است بر گامهای نرفته ما. اُنس با واژههای دنیایی، برای لبهای ما ماند و شگفتا از آنان که در جبهه ، با لحن های متفاوت ، استقامت را به شعر درآوردند!آنگاه که مفاتیح یا اسلحه به دست میگرفتند، غزلهایی از ملکوت ، در چهار گوشه سنگر گُل میکردبرادر! خواهر! ما بدهکاریم! ما به آن روزها و شبها بدهکاریم.
ما به آن مادر و پدر که با اشک و گریه، فرزندشان را روانه جبهه کردند، بدهکاریم. به آن خانمی که بغضش را در گلو خفه کرد تا سد راه شوهرش نشود، به آن نوزاد سه ماهه که حسرت گفتن کلمه «بابا» را تا همیشه بر دل خواهد داشت، بدهکاریم.
به مظلومیت آن شهیدی که دلش برای تنها دخترش تنگ میشد، اما فرصت بازگشت به خانه را نداشت، بدهکاریم. به بزرگی و غرور آن امیر ارتش که به او گفتند دخترت روی تخت بیمارستان منتظر دیدن توست، برگرد، اما او بخاطر صدها جوان هم سن و سال دخترش حاضر به ترک جبهه نشد و تنها زمانی به خانه برگشت، که جسد دخترش را دفن کرده بودند!… ما بدهکاریم.
ما به اندازه قطرات اشک مادران و همسران ، به اندازه قطرات خون به ناحق ریخته ، بدهکاریم. به مظلومیت، معصومیت دختران و پسران بابا ندیده ، به گریههای شبانگاه همسران شوهر از دست داده ، بدهکاریم. به بزرگی پیرمردی که کمر خم نکرد و بر جنازه تنها فرزندش نماز خواند، بدهکاریم.
ما به نام هزاران هزار شهید ، جانباز، اسیر، به هزاران هزار خانواده ، هزاران هزار پدر و مادر، هزاران هزار کوچه که نام شهید را بر آن گذاشتهاند ، بدهکاریم. ما به امام (ره) … ما به ایران، به اسلام بدهکاریم…..