سجادبهزادی
پرده نخست:
جمله ای از آدام اسمیت می گوید “هیچ وسیله ای مکارانه تر از بی اعتبار کردن پول رایج برای واژگونی پایه های جامعه وجود ندارد.این فرآیند همه نیروهای نهانی اقتصاد را در جهت ویرانی به کار می گیرد.”
امروز ریال ایران از بیارزشترین ارزها در جهان است. پول ملی ما حتی بیارزشتر از دینارعراق و روپیه پاکستان شده است وآن گونه که آسیا تایمز نوشت؛ “حداقل ۴۹ درصد از ارزش خود را تا این لحظه از دست داده است.” رئیس مجلس هم می گوید “ارزش پول ملی لجام گسیخته است و دولت آن را رها کرده است.”
چرا ارزش پول ملی ما به این حال و روز افتاده است منظور این یادداشت نیست ؛اگر چه پاسخ این پرسش هم خیلی سخت نیست.گفته می شود ” تاریخ پر از تورم هایی است که توسط دولت ها برای منافع دولت ها مهندسی می شود.”
اما این یادداشت به دنبال آن است که به بهانه روزجهانی کودک که درمهرماه ثبت شده است و طرح یک داستان کوتاه و حقیقی، زاویه ای جامعه شناختی از بی اعتباری پول ملی و خسرانی که برکودکان دارد را بازگو کند.
پرده دوم:
کودک قلکی داشت که ذره ذره سکه های خود را در آن می انداخت. او در اندیشه خرید یک دوچرخه بود. شب را تا صبح قراری نداشت.دنبال پاداشت ومناسبت بود تا به هر بهانه ای قلک خود را سنگین تر کند.
کودک درتخیل کودکانه خویش غوطه ور بود و ازجنگ،تحریم وسیاست چیزی نمی فهمید.او تنها یک آرزو داشت.داشتن دوچرخه وهم بازی با کودکانی که هریک از آنها نیز آرزوهای جداگانه ای داشتند.
قلک آرزوها بارها وبارها باز شده بود و هر بار به خاطر بی ارزش تر شدن پول ملی ، وعده خرید دوچرخه به تاخیر می افتاد.پدر تصمیم گرفت برای بار آخر به جای اینکه آگاهی های خود را فراموش کند و با ناآگاهی های کودکش همراه شود؛حقیقت بی ارزش شدن سکه های قلک را برای کودک روشن کند واو را از وضعیت جامعه آگاه سازد.
او در ابتدا شکل قلک که به نارنجک شبیه بود را برای فرزندش شرح می داد و ذهن کودک را با جنگ اقتصادی و بی ارزش شدن سکه های قلک آشنا می کرد. در آن روز به کودکش یادآوری کرد که آرزوهایش رامبتنی بر جنگ، تحریم ومقاومت تنظیم کند و باید صبور باشد.ذهن کودک معصوم با واژه هایی از جنس سیاست وخشونت درهم آمیخته بود واو میان آرزوهای کودکی خود وآنچه حقیقت جامعه است گیر افتاده بود.
دیگر قلک کودکان ما آرزو پرور نیست وآنها نمی توانند با پس انداز قلک های خود به آرزوهای ناچیزشان فکر کنند. مفهوم پس انداز، شادی و خرید دوچرخه در قلک کودکان ما جای خود را با دروغ های مدام، وعده های سرخرمن و سرخوردگی به خاطر بی ارزش بودن سکه های قلک و نگاه هایی که پشت ویترین مغازه هاجلوتر نمی رود عوض شده است.
پرده سوم:
تحریم، خشونت و ویرانی اقتصاد یک جامعه نه تنها آرزوهای کودکان را دفن می کند بلکه بر حقوق انسانی و اجتماعی آنها نیز به شدت آسیب وارد می کند. در خرداد سال گذشته که وضعیت معیشتی اندکی بهتر بود.
مرکز آمار ایران گزارش داد نیم میلیون کودک کار در ایران وجود دارد و درصدی از این کودکان در مشاغل پرخطر مشغول به کار هستند. همچنین وزارت ورزش وجوانان در مورد افزایش ۴ برابری کودک همسری هشدار داده است.
آن کودکی که آرزوهای خود را دست نایافتنی می بیند و به حقوقش توجه نمی شود زمخت و مردپیکر می شود. او در همان سنین کودکی می شود کودک کار،کودک جنگ وتحریم،کودک ازدواج نابهنگام ،کودک معتاد و زباله گرد،کودک قبر شور وماشین شور؛و دستان کوچکشان به جای اینکه بوی اسباب بازی بدهند بوی مواد مخدر می دهند.
مسیر تنش وتحریمی که بر جامعه سایه انداخته است تر وخشک را با هم می سوزاند وآرزوهای کودکانه را نیز بر باد می دهد.