امروز که آمدی حال خوبی داشتم،یه جورایی خیلی دست پر اومدی،دلم قرصه به اینکه امسال میخوای حسابی به شهر ما سر بزنی، یه حس غریبی میگفت: امسال هوای مارو داری،یعنی میشه پایان سال وقتی که آمار میدن ما جزء لیست خشکسالی ها نباشیم؟
حال و هوای بارش امروزت خیلی امیدوارم کرد. میدونی وقتی دیدم آفتاب در وسط آسمانه و اوج قدرتش رو توی ساعت ۲ بعد از ظهر به رخ میکشه و تو بدون اینکه با ابرهات اونو بپوشونی،بی امان بر سر من و شهرم باریدی،یهو یه حس قدرت نمایی در وجودت دیدم،میخواستی زهر چشم حسابی ازش بگیری یا به قول خودمون گربه رو دم حجله بکشی.
امروز خیلی عجله داشتی و زود رفتی اما با وجود خیس بودن زمین باز هم پشت سرت آب ریختم تا زود برگردی،یادت باشد امروز رنگین کمان را ندیدیم اما به دیدنش دلخوشم. باران جان ممنون.
خدایا به ما گفتن ” من لم یشکر المخلوق ، لم یشکر الخالق ” ، واسه همین از بارونت تشکر کردیم و باهاش درد دل ، اما خودت میدونی که منظور اصلی خودتی